بسم الله الرحمن الرحیم
بعد از تنفیذ و تحلیف و ارائه لیست وزرا توسط آقای روحانی، بعضی از انتقادات به چینش کابینه مطرح شد که بر خودم لازم دیدم تا یک نکته نیمه جدی درباره کابینه و شخص آقای روحانی بنویسم که این مرقومه به شرح ذیل ارائه میشود :
روحانی در ظاهر و در باطن هیچ ربطی به موسوی و کروبی و جنبش سبز ندارد. این را بنویسید روی کاغذ و بزنید به دیوار اتاقتان. چه قبل و چه بعد انتخابات، هیچوقت و هیچموقع تاکید نکرد که حتی کاندیدای اصلاح طلبان است. کسانیکه از سالها قبل او را میشناختند او را وابسته به اردوگاه راست سنتی و از نزدیکان به هاشمیرفسنجانی میدانستند. روحانی حتی بیشتر از همه، به ناطق نوری نزدیک بود و در سال 76 هم زمزمههایی بود که ایشان معاون اول آقای ناطقنوری باشد. آقای روحانی در کنفرانس مطبوعاتی بعد از انتخابات هم چند بار و به صورتهای مختلف گفت که به اردوگاه فکری خاصی تعلق خاطر ندارد. این نکته را باید بعضیها ملکه ذهنشان کنند که ایشان نه تنها به جنبش سبز علاقه یا ارتباطی ندارد که خیلی خودش را وابسته به گفتمان اصلاحطلبی هم نمیداند.
اما او واقعا به شعارهایی که قبل از انتخابات داده است و گفتمان "اعتدال" که تعریفش کرده است باور دارد. به نظرم روحانی همین چند سال پیش و از همان سالهای شورای عالی امنیت ملی و اواخر دهه هفتاد هم همین آدم بوده است. آدم میانهای به شدت پراگماتیست که با تکیه بر خرد ابزاری، در عرصه اقتصاد به شدت لیبرال ( به نظر میرسد تا حدی نزدیک به نئو لیبرالها) و در عرصه سیاست هم نوعی نگاه امنیتی با ابعاد نرمافزارانه آن دارد و در زمینه فرهنگی مانند اطرافیان دیگر آقای هاشمی، دارای نگاه نسبتا باز و روادارانهای میباشد.
اما ما کمی آدمهای عجیبی هستیم. موقعی که قصد قانع کردن دیگران را برای شرکت در انتخابات داشتیم،تمام این چیزها را یادمان میآمد. از خطر "جلیلی" حرف میزدیم و از کاندیدای "حداقلی" که قائل به حق حیات سیاسی برای نیروهای تحولخواه باشد و اینکه صرفا بازی را اندکی به هم بزنیم. بعد اینکه رای خوانده شد شاید به خاطر همان جشن کاریکاتوری و ساده که بیشتر به خاطر شمردن آرا بود تا پیروز شدن اصلاحطلبان، یکسری را یابویی برداشت که انگار جنبش سبز به ثمر نشسته است و بعد "پیروزی" را زیر بغلشان زدند و مطالباتشان را در جیبشان گذاشتند و با خودشان اینطرف آنطرف بردند که یا این یا هیچچیز؟
یکی در فیسبوک بعد پیروزی روحانی نوشته بود که گُل بگیریم و برویم پیشواز زندانیان سیاسی که پیروز شدیم و آزاد شدند و یکی دیگر هم پیشنهاد میداد که تاجزاده را وزیر کشور کنید و امینزاده را وزیر امور خارجه. این گروه، همان آدمهایی هستند که وقتی توپ وارد زمین حریف بشود، زمین بازی را ول میکنند و میروند دور تا دور زمین گشت افتخار میزنند و "بر طبل شادانه بکوب" میخوانند و توپ وارد زمین تیم خودی که بشود، شروع میکند به دروازه بان فحش دادن که " این چه گلیه که الان میخوای بخوری آخه لامصب؟"
اگر ندانیم که روحانی چه کسیاست و چطور میاندیشیده و خاستگاه سیاسی و فکریاش کجاست و حساسیتهای اصلیاش چیست، اگر یادمان برود که آقای خاتمی هم چه وقتی که میخواست از او حمایت کند و چه بعد از پیروزیاش در انتخابات، بارها تاکید کرده که روحانی اصلاحطلب نیست اما ما از مطالباتش حمایت میکنیم، آن وقت مثل امروز شروع میکنیم داد و بیداد کردن که دو سه تا از وزرای این آقا، اصولگرا هستند و عدهای دیگر هم میآیند دفاع کنند که او قصد داشته با این کار دهان فلانی و فلان کَسَک را ببندد و کسی نمیگوید که ترکیب کابینه تا حد زیادی و به جز سه چهار نفر، نزدیکترین ترکیب به افکار و مواضع سیاسی روحانی است.
روحانی نه نماینده اصلاحات است و نه کاندیدای اصلاحطلبان. روحانی عملگرایی است که ایران را در شرایطی که نوعی "ضد-عقلانیت"ِ غریب و کمنظیر به اینجا کشانده است، تحویل میگیرد و قرار است با اتکا به عقلانیت(طبعا عقیم و متناقضِ بعد از این هشت سال)ِ لیبرالی به سطحی از عقلانیت بازگرداند و ما برای دفع خطر جلیلی و متوقف کردن این روند به او رای دادهایم و به این امیدواریم که با گشایشی نصفه و نیمه در فضای سیاسی و فرهنگی کشور، زمینه تا حدی برای حیات مجدد نیروهای اجتماعی و سیاسی تحولخواه باز شود. با همه اینها روحانی، کمی از آنچه که فکرش را میکردیم جلوتر هم هست. او به مدد همین مشی عملگرایانهاش تقریبا با بسیاری از مطالبات اصلاحطلبانه در حدی که کلیت سیستم را به چالش نکشند همراه است و این خودش میتواند ضامن کمتر شدن ضربات به جامعه مدنی از پای در آمده امروز ایران باشد.