یادداشتهای گذری
یادداشتهای گذری

یادداشتهای گذری

امید و امید و باز هم امید

 به بزرگی گفتم که هوا خیلی ناجوانمردانه سرد و زمستونیه، دیگه بریدم، دیگه خسته ام..!

برگشت و نگاهی بهم کرد و گفت :«حواست هست که بهار نزدیکترین فصل به زمستونه؟؟»

گفتم آره خب،اما که چی...؟؟؟

گفت پس کلیدواژه ذهنت فقط یه کلمه باشه

گفتم چی؟

گفت: امید...امید...امید



نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد